شیخ را گفتند: «فلان کس بر روی آب میرود.» گفت: «سهل است، بزغی و صعوه ای نیز برود». گفتند :«فلان کس در هوا پرد.» گفت:«مگسی و زغنهای میپرد.» گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می شود.» شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میشود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. .
روزی درویشی به میهنه رسید و هم چنان با پای افزار پیش شیخ ما آمد و گفت: «ای شیخ بسیار سفر کردم و قدم فرسودم. نه بیاسودم و نه آسودهای را دیدم.» شیخ گفت: «هیچ عجب نیست. سفر تو کردی و مراد خود جستی. اگر تو درین سفر نبودی، و یک دم به ترک خود بگفتی هم تو بیاسودیی و هم دیگران به تو بیاسودندی. زندان مرد، بود مرد است. چون قدم از زندان بیرون نهاد به مراد رسید.»
میخواستم به معلم ادبیاتمون بگم!
اگه اون دنیا ازم بپرسن چیکار کردی؟
میگم:هیچی.اما 10 سالم که بود با خودم قرار گذاشتم 15 سال تحقیق کنم بعد ایده ئو لوژی مو انتخاب کنم!
فیلم سعادت آباد را دیدم!
فیلم باز همون مسایل کلیشه ای رو مطرح می کرد
فیلم باز راجع به کلاهبرداری-دروغ و سوظن بود
فیلم منو یاد فیلم های دهه 70 می انداخت
فیلم منو یاد قیصر می انداخت!
به قول بهرام صادقی:در وهله ی اول باید داستان نوشت. داستان خالص به هر شکل و هرجور فقط مهم این است که راست بگویی.
خواننده و اجتماع از نویسنده این را نمیخواهد که از آنچه در اطرافش می بیند و خودش بیشتر از او بدان آگاه است...برایش بگوید.خواننده تجربه ای می خواهد کاملا شخصی تجربه ای که خودش نداشته است. من آن داستان نویسی را میپسندم ک چیزی را که بگوید که هیچکس نگفته باشد.هنرمند باید چیزی از خود به دنیا اضافه کند.
در سینما هم همینطور هست اما با یک تفاوت که مفهوم را متفاوت بیان کند یا مفهوم تازه ای بیان کند نه هی مفهوم های متفاوت یکجور عرضه شود! یا یک مفهوم 10 بار یکجور عرضه شود
با این فیلم ها پکوندین ما رو!
ولی از بازی حامد بهداد نمیشه گذشت!
سوالات المپیاد ادبی بسیج رو میذارم واسه دانلود از اینجا میتونین دانلود کنین
بزن کف قشنگ رو زیست 19 شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!